توضیحات
درباره کتاب
کتاب آمیخته به بوی ادویهها نوشته مریم منوچهری است که توسط نشر ثالث منتشر شده است. این کتاب، روایت آدمهای مختلفی است که هرکدام به نوعی درگیر مسائل زندگی هستند.
آمیخته به بوی ادویه ها کتابی با داستان های کوتاه، پر از بوی ماهی، ادویه، شرجی و گرمای جنوب که اکثر روایت های آن در جنوب می گذرد و یا به نحوی با جنوب ایران ارتباط دارد. سادگی و پاکی اهل جنوب را میتوان در تک تک داستانها احساس کرد. در بخشی از کتاب، داستان با لهجه جنوبی روایت میشود که به شیرینی داستان و ساخت فضای آن منطقه در ذهن مخاطب کمک کرده است. در کتاب آمیخته به بوی ادویهها پرداختن به جزئیات یکی از ویژگیهای بارز است که باعث میشود خواننده از ابتدا تا انتها داستانها را دنبال کند و با شخصیتها، دغدغهها، رنجها، شادیها و خندههایشان همراه شود. کتاب زبانی روان و خوشخوان دارد و در هر داستان سبکی جدید را پیش میگیرد.
کتاب از هشت داستان تشکیل شده که عبارت اند از : دقیقه ی هشتاد و یک، ننه مملکت، این شط کوسه دارد، کافه ی حاج رییس، لنج ابوفواد، یک روز تابستانی عبد مرد، چهار ثانیه به پایان و آمیخته به بوی ادویهها. داستانی که عنوان کتاب از آن برگرفته شده، قصه ای است از دوری دو عاشق، یکی اهل ایران و دیگری اهل قاهره که نمی توانند از وطن هایشان جدا شوند و ناچار، عشقشان محکوم به فاصله است.
بخشهایی از کتاب
نیمخیز شد روی مبل و پرسید: «تو از همهٔ کاراش خبر داشتی؟» گفتم: «شاید پاش لغزیده و افتاده.» گفت: «خدا کنه. ولی پلیس گفت خودکشی بوده.» بعد با لکنت و کمرویی ادامه داد: «با کسی ارتباط نداشت؟» نگاهش کردم و از زیر دلم شروع کردم لرزیدن. از خودم تعجب میکردم. نمیتوانستم تصمیم بگیرم برای چه چیزی خودش را کشته باشد، بهتر است. زن دیگری؟ اگر زن دیگری هم توی این شهر باشد که عزادار عبد نشسته باشد گوشهای، من باید چه حالی داشته باشم؟
من عاشق عبد بودم. سی ساله بودم که عاشقش شدم. پنج سال پیش. سربالایی گیشا را آرامآرام میرفتم بالا و برف میبارید. آخرهای پاییز بود که عاشقش شدم. خانهام توی یکی از کوچههای فرعی گیشا بود. صبح زود میخواستم بروم سر کار که چشممان افتاد به هم.