توضیحات
درباره کتاب آن فرانک، خاطرات یک دختر جوان
کتاب آن فرانک، خاطرات روزانه یکی از مشهورترین قربانیان هولوکاست است. این کتاب که جزو فهرست برترین آثار نویسندگان زن طبقهبندی شده اولین بار در سال 1947 به چاپ رسید. آن فرانک دختر نوجوان یهودی-آلمانی بود که بعد از استقرار حزب نازی همراه خانوادهاش به هلند فرار کرد. او خاطرات دو سال زندگی مخفیانهاش را در اتاقک زیرشیروانی با قلمی زیبا و تأثیرگذار نوشته است.
آن فرانک در 15 سالگی نگاه بالغانه و موشکافانهای به زندگی داشته است. او در این خاطرات زندگی کابوسوارش را در بحبوحه جنگ و همچنین مشکلات خانوادگیاش را روایت میکند. این دختر نوجوان همچنین از درونیترین اسرار روحش، و تجربه عشق نوجوانی با تحلیلهایی جذاب پرده برمیدارد.
در سال 1955 نمایشنامهای با اقتباس از کتاب آن فرانک نوشته شد که جایزه پولیتزر را دریافت کرد. خاطرات تکاندهنده و تأثیرگذار آن فرانک تا امروز الهامبخش نویسندگان و فیلمسازان زیادی در سراسر دنیا بوده است.
درباره نویسنده کتاب آن فرانک
آنلی ماری «آنه» فِرانک در تاریخ 12 ژوئن 1929 در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. او زندگی کوتاه و پرماجرایی داشت و پس از مرگ به شهرت رسید. این دختر نوجوان خاطرات 15 ماه زندگی پراضطراب در اتاقهای مخفی ساختمانی در هلند را در دفترچهای ثبت کرد که هدیه سالروز تولد 13 سالگیاش بود. سپس آنه و خانوادهاش بر اثر خیانت، لو رفتند و توسط نازیها دستگیر و به اردوگاه کار اجباری منتقل شدند.
مدتی بعد آنه در اردوگاه نازیها، بر اثر بیماری حصبه در سن 15 سالگی درگذشت.
پدر آنه که تنها بازمانده خانواده بود پس از پایان جنگ به آمستردام بازگشت و تصمیم گرفت آرزوی دخترش را عملی کند و خاطرات او را منتشر کرد.
ساختمانی که خانواده فرانک و چهار یهودی دیگر دو سال در اتاقهای مخفی آن زندگی میکردند، اکنون یکی از پربازدیدترین موزههای آمستردام است.
بخشهایی از کتاب آن فرانک
امروز صبح، دفتر خاطراتم را ورق زدم و از اینکه دیدم اینهمه نامه در مورد مادر – آنهم اینقدر شدیداللحن نوشتهام، یکه خوردم. به خودم گفتم «آن، واقعاً این تویی که دربارۀ نفرت حرف میزنی؟ چطور میتوانی چنین کاری بکنی؟»
دفترچه به دست نشستم و به فکر فرو رفتم. چرا خشم و نفرت طوری وجودم را پر کرده بوده که ناچار بودم همه چیز را با تو در میان بگذارم؟ سعی کردم روحیۀ آن یک سال پیش را درک و توضیحی برای کارش پیدا کنم، چون تا زمانی که این تهمتها را پیش تو باقی بگذرم و سعی نکنم علتشان را دریابم، وجدانم راحت نمیشود. آن زمان از اوضاعی که باعث میشد در دغدغههای فکریام غرق بشوم – منباب مثال میگویم و به من اجازه میداد همهچیز را فقط و فقط از زاویۀ دید خودم ببینم، بیآنکه با آرامش و خونسردی، خلقوخوی غیرقابل پیشبینی خودم را که باعث رنجش و جریحهدار کردن احساسات نزدیکانم میشد، در نظر بگیرم و بعد عیناً مثل خودشان رفتار کنم، رنج میکشیدم و هنوز هم رنج میکشم.