توضیحات
درباره کتاب جای خالی سلوچ
رمان جای خالی سلوچ به قلم محمود دولتآبادی رمانی است در ستایش شهامت و استقامت زنان. سلوچ یک روز صبح بیخبر همسر و فرزندانش را رها میکند و میرود. فقدان سلوچ عرصه را بر مِرگان، همسر او تنگ میکند و مرگان در نبرد سرسختانه زندگی میایستد و از خانواده و فرزندانش دفاع میکند.
دولت آبادی در این رمان رئالیستی زندگی زنانی را به تصویر می کشد که با وجود ستمها و سختیهای دوران از پانمینشینند و تا انتها میجنگند.
خود دولتآبادی درباره شخصیت مرگان مینویسد: باز آفرینی مرگان هم همچون اعتراض من ، و همچنین اعتراض مرگان به این زندگی ست که به ستم بر او و بر امثال او روا داشته می شود؛ و مقاومت و سختکوشی مرگان و تحمل و سماجت او در عین حال نفی این انگ ناتوان بودن است. مثل یک ماده ببر از زندگی اش دفاع می کند. آن را دگرگون می کند و حتی پا به پای دیگران وقتی که لازم بشو د با فردایی مبهم رو در رو می شود
دولتآبادی رمان جای خالی سلوچ را بلافاصله پس از آزادی از زندان ساواک و طی 70 روز نوشت. بسیاری از منتقدان این رمان را بهترین اثر محمود دولت آبادی میدانند.
درباره نویسنده جای خالی سلوچ
محمود دولتآبادی نویسنده، پژوهشگر و نمایشنامه نویس مشهور ایرانی، در سال 1319 در روستای دولتآباد سبزوار به دنیا آمد. او را بیشتر به سبب رمان ده جلدی کلیدر میشناسند که به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به طریق بسمل شدن، ققنوس، آن مادیان سرخ یال و زوال کلنل اشاره کرد.
از افتخارات دولت آبادی دریافت جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس و همچنین جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه است.
بخشهایی از متن کتاب
نه کسی به خود میدید که به مِرگان تحکم کند، و نه او در کار خود چنین جایی برای کسی باقی میگذاشت. شاید برخی زنها، چون دختر حاج سالم، مسلمه، مایل بودند در مِرگان به چشم کنیز خود نگاه کنند؛ اما مِرگان -دست کم حالا- تنگ چنین باری را خرد نمیکرد. خوش خلقی او را باید از چاپلوسی جدا میکردند. روی گشادهی مِرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مِرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد شد. پس با روی گشاده و دل باز به کار میپیچید. طبیعت کار چنین است که میخواهد تو را به زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی. و مِرگان نمیخواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند.