توضیحات
درباره کتاب وقتی نیچه گریست
وقتی نیچه گریست رمانی است از اروین دی. یالوم، که برای اولین بار در سال ۱۹۹۲ منتشر شد. داستان این کتاب در سال ۱۸۸۲ در وین اتریش رخ میدهد و به ملاقاتی تخیلی بین دکتر روانشناس یوزف بروئر و فیلسوف آلمانی فردریش نیچه میپردازد. این رمان مروری بر تاریخ فلسفه و روانکاوی و برخی از شخصیتهای اصلی دهههای پایانی قرن نوزدهم است.
با وجود آنکه دو شخصیت اصلی کتاب، در یک برهه تاریخی زندگی میکردند اما در عالم واقعیت آنها هرگز یکدیگر را ملاقات نکردند. یالوم با استفاده از قدرت تخیل قوی و دانش روانشناسی و اطلاعاتی که درباره این دو شخصیت اثرگذار تاریخی داشته، رمانی پرکشش و پرمعنا را خلق کردهاست. گفتگوهای نتیچه و بروئر درواقع گفتگوی درونی همه انسانهای اهل تفکر است. این داستان همچنین انگیزه فردریش نیچه را از نوشتن کتاب معروف خود، زرتشت چنین گفت توضیح میدهد.
درباره نویسنده کتاب وقتی نیچه گریست
اروین دیوید یالوم متولد ۱۹۳۱ نویسنده و روانشناس اهل آمریکا است. او الگوی روانشناسی هستیگرا یا اگزیستانسیال را در دانشگاه استنفورد پایهگذاری کرد. او علاوه بر انتشار مقالات علمی، تاکنون ۹ رمان نیز با موضوعات مربوط به حوزه روانشناسی منتشر کردهاست. «وقتی نیچه گریست» مشهورترین رمان این نویسنده است.
بخشی از کتاب وقتی نیچه گریست
«این دوست شما، این مرد کیست؟ من او را میشناسم؟»
«هنوز نه! ولی بهموقع همهی ما او را خواهیم شناخت. نام او فریدریش نیچه است. شاید این نامه که توسط ریشارت واگنر برای پروفسور نیچه نوشته شدهاست، برای معرفیاش کفایت کند.» نامهای از کیفش بیرون آورد، باز کرد و به برویر داد. «باید بگویم که نیچه از حضور من در اینجا و در اختیارداشتن این نامه هیچ اطلاعی ندارد.»
برویر با شنیدن آخرین جمله، مکثی کرد. ایا باید چنین نامهای را بخوانم؟ این پروفسور نیچه نمیداند که دوشیزه سالومه آن را به من نشان میدهد و حتی نمیداند که چنین نامهای در اختیار اوست. چگونه آن را به دست آورده؟ امانت گرفته؟ دزدیده؟
برویر به بسیاری از صفات خود، از جمله صداقت و سخاوت، مباهات میکرد. شهرت تشخیصهای استادانهاش افسانهای بود؛در وین پزشک خصوصی دانشمندان، هنرمندان و فلاسفهی بزرگی چون برمس، بروکه و برنتانو به شمار میآمد. در چهل سالگی در سراسر اروپا شناخته شدهبود و شهروندان برجستهای از غرب اروپا مسافتهای طولانی را برای مشاوره با او میپیمودند. ولی بیش از هرچیز، به درستی خود مباهات میکرد. در زندگی مرتکب عملی نشدهبود که موجب بیآبرویی باشد، شاید بهجز افکار شهوانیای که در مورد برتا داشت و در واقع باید به سوی همسرش ماتیلده هدایت میشد.