توضیحات
درباره کتاب حکایت دولت و فرزانگی
کتاب حکایت دولت و فرزانگی، اثر مارک فیشر چاپ انتشارات قطره، یکی از کتابهای مشهور جهان در حوزه ثروت و موفقیت است. این کتاب چندین سال در فهرست پرفروشترین کتابهای آمریکا قرار داشته است. مارک فیشر در این کتاب، در قالب داستانی شیرین به بیان نکات آموزنده و روشهای کسب ثروت و موفقیت میپردازد.
حکایت دولت و فرزانگی داستان جوان 32 سالهای است که شغل فعلیاش او را خسته و دلزده کرده و از عموی پولدارش کمک میخواهد. عمو او را به شهری دور میفرستد و در این سفر جوان با مرد ثروتمند خودساختهای دیدار میکند که راه و رسم ثروتمند شدن را به او آموزش میدهد. پیرمرد باهوش در حقیقت جوان را با ذهنیت فرد میلیونر آشنا میکند تا در آینده بتواند درآمد خود را افزایش دهد.
این کتاب شامل 15 حکایت است از جمله:
حكايت به حبس افتادن جوان
آموزش ايمان
آموزش تمركز بر هدف
ارزش تصویر از خود
كشف نفوذ كلام
درباره نویسنده کتاب حکایت دولت و فرزانگی
مارک فیشر نویسنده بریتانیایی در سال 1968 متولد شد و در سال 2017 از دنیا رفت. بیشتر آثار او در زمینه موفقیت، رشد فردی و روانشناسی است و به عنوان وبلاگ نویس، منتقد و نظریهپرداز فرهنگی نیز فعالیت داشته است. هرچند حکایت دولت و فرزانگی مهمترین اثر این نویسنده است اما از مارک فیشر کتابهای دیگری نیز به فارسی برگردانده شده است از جمله :
وصیتنامه میلیونر، حکایت آنکه دلسرد نشد، مثل یک ثروتمند فکر کن، گلفباز و میلیونر.
بخشهایی از کتاب
دولتمند آنی به شاگرد جوان گفت: «برای کمک و پشتیبانی از تو، قاعدهی کلی دیگری نیز به تو میدهم. در سراسر زندگیات از آن بهرههای عظیم خواهی برد. از درون و بیرون، تو را متحول خواهد کرد. در واقع، تو را قادر خواهد ساخت تا دولت راستین را کسب کنی؛ دولت راستین، تنها به دست آوردن داراییهای مادی نیست. دولت راستین بسیار وسیعتر از آن است. قاعده مالیات خواهد گذاشت که به هدفهای مالیات و حتی به بیش از آن برسی. اما مادامی که دولت را میجویی، هرگز از این واقعیت چشم برندار که اگر شادمانی و نیکبختی را از دست بدهی، همه چیز را از دست خواهی داد. دویدن از پی پول به آسانی میتواند به وسواس بدل شود و نگذارد که از زندگی کام بجویی. و همان گونه که گفتهاند: چه سود اگر آدمی همه جهان را به دست آورد، اما روح را از دست بدهد؟ پول خادمی بیهمتا، اما اربابی مستبد است.”
آیا منظورتان این است که دولت و نیکبختی نمیتوانند با هم وجود داشته باشند؟
ابدا. اما باید بسیار هشیار باشی تا چشماندازت را از دست ندهی. جان. د. کفلر، یکی از بزرگترین دولتمندان جهان، چنان در اشتغال ذهنی و سنگینی نگرانیهایش خرد شد که در پنجاه سالگی، پیرمردی کوچک بود. معدهاش چنان ناراحت بود که تنها چیزی که میتوانست بخورد نان و شیر بود. مدام میترسید که پولش را از دست بدهد و اطرافیانش به او خیانت کنند. پول اربابش شده بود. دیگر نمیتوانست از پول کام بجوید. در واقع، از یک منشی سادهی اداره که میتواند از غذایش لذت ببرد نیز فقیرتر بود.